کتاب بین دو شخصیت با نامهای جولیان منتل و بهترین دوستش، جان بهصورت گفت و گو محور پیش می-رود. جولیان حکایت تجربههای معنوی خود در طول سفرش به هیمالیا پس از فروش اموالش از جمله ماشین فراری قرمز رنگ خود را بازگو میکند. در این کتاب سعی بر آن شده است تا دریچهای نو بر ابعاد ناشناخته وجود انسان گشوده شود و به انسان آموزش داده شود که موفقیت را در ظاهر و آن هم از نوع مادی و مالی آن منحصر نکند و بکوشد با شناخت اسرار درونی خود به زندگی معنای تازهای بخشد و سعادت واقعی را در همین دنیا تجربه کند. پیام او بهخصوص برای زندگی آشفته کنونی عصر حاضر حیاتی است. ویژگی دیگر این کتاب این است که نمیتوان آن را زمین گذاشت!